9

من قبل از موسیو عاشق هیچکس نشده بودم. کلأ تیریپ عشق و عاشقی برنمیداشتم هیچوقت. همیشه تو اکیپمون که متشکل از ۴تا دختر شر بود, سر به سر همه پسرا میذاشتیم ولی با هیچکدوم رفاقت نمیکردیم, خیلیا دلشون میخواست با یکی از ما ۴تا رفیق شه ولی ما رو نمیدادیم به کسی. دوران فوق العاده خوشی رو میگذروندیم. هیچ پسری رو به هیچ جامون حساب نمیکردیم و فقط میخندیدم و خوش میگذروندیم. تو کل دوران کارشناسیمون معدلمون از ۱۸ پایینتر نیومد علیرغم اینکه یک رشته سخت فنی رو میخواندیم. همه تریپ عشق و عاشقی مسخره  بود به نظرمون...اینا رو گفتم که بگم چه مدل شخصیتی داشتم و وقتی با موسیو وارد یک رابطه جدی شدم, همه حتی خودم تا یک سال باورمون نمیشد...ولی حالا یکی از کسانیکه واسم بسیار مهمه آیندش, وارد یک رابطه عشق و عاشقی شده که من از هر طرف این رابطه رو بررسی میکنم, بیشتر معتقد میشم که این رابطه اشتباه محضی بیش نیست... حالا هرچی میخواهم یک کاری کنم که چشم و گوش اون آدم رو باز کنم, اون فکر میکنه من هنوز همون ویدایی هستم که هیچ عشقی رو قبول نداشتم... ولی منم عاشق شدم, منم حال و هوایت رو درک میکنم, مخالفتم رو پای شیطنتهای همیشگیم نذار, فکر نکن من هنوزم عقیدم بر اینه که عشق و عاشقی کیلویی چند... من خیلی وقته مبتلا شدم. حرفهام رو باور کن عزیزترینم

8

یک رنگ لاکهایی هست که مثه رنگ نسکافه میمونه,عاشقش شدم جدیدا...البته یکم تیره تر از نسکافه...یعنی تو این هوای آلوده و سرد,وقتی دستهامو نگاه میکنم احساس گرمای این رنگ تو وجودم پخش میشه.

7

کسی اینجا هست که جایی رو سراغ داشته باشه که وسایل چوبی که احتیاج به رنگ مجدد دارند رو رنگ بزنه و ترمیم کنه؟

پ.ن:به یک عدد میلوی خلاق احتیاج دارم که درونم پرورش بدم.یادمه کمدشو خودش رنگ زد...آخه خلاقیت یک بحثه,اینکه رنگ رو چطوری روی رنگ قبلی بزنم یک بحثه دیگست,اصلا رنگ روش نمیشینه بنظرم!

6

دندونم هنوز درد میکنه, شبها دردش بیشتر میشه, اصلا چرا شبها درد بیشتر میشه؟ کسی اینجا هست که پزشکی خوانده باشه؟ من یک آدم فنی هستم, این از رشته ای که انتخاب کردم مشخصه, ولی هرگز نمیتونم حتی برای یک روز پزشک باشم, واقعا سخته, من از هرچی بیمار و بیمارستان هستش فراریم, الان جای دندونی که کشیدم رو وقتی نگاه میکنم دلم ریش میشه, حس خیلی بدی هستش... امروز یکم ناپرهیزی کردم و چیزای جویدنی یکم خوردم, الان رفتم دهنم رو کامل شستم, جای خالی دندونم رو هم حسابی تمیز کردم با آب و پنبه...دیگه جز نوشیدنی هیچی نمیخورم, اگه چرک یا آبسه کنه بیچاره میشم, هرگز دلم نمیخواد برای خودم دردسر درست کنم, پس تا جمعه هفته بعد جز نوشیدنی هیچی نمیخورم, با نخوردن مشکلی ندارم ولی واقعا دلم نمیخواد لاغرتر از اینی که الان هستم بشم, فکر کنم باید بیشتر بستنی نوش جان کنم.

5

هرگز نمیخوام اون قسمت از شخصیتم که تجمل گرا و کمال گراست رو پنهون کنم ولی سبک زندگی کول رو هم دوست دارم. یکی از خواسته هام اینه که دوتا خونه داشته باشم, یکیش رو با وسایل عتیقه و گرون قیمت و شیک پر کنم و زمانهایی که مهمون خاص دارم ببرمش اونجا, اون یکی هم یک خونه راحت و گرم و نرم باشه با وسایل معمولی که هرگز بخاطر بهم ریخته شدنش خم به ابروم نیاد. حالا میشه یک خونه دو طبقه داشته باشم بعدنا, توی هر طبقه یک سبک زندگی کنم...میدونی من از اول همینجوری بودم, حتی جزوه های دانشگاهم رو دو مدل ازش داشتم, یکیش رو سر کلاس بصورت چرکنویس مینوشتم و توش کلی چیز مینوشتم که به یادگیریم کمک میکرد, از روی همون یک نسخه تمیز هم مینوشتم که جداگونه توی کتابخانه نگهش دارم به امید روزی که اونا رو بدم واسه چاپ کتابش.