چندتا کار رو دارم باهم پیش میبرم,هیچوقت انقدر زیاد سرم شلوغ نبوده.آدمی نیستم که تا قبل اینکه کارم تموم شه بتونم راجع بهش با کسی صحبت کنم,همیشه تو اوج خستگیام و مشغله هام,کسی نمیدونسته چه روزایی رو دارم میگذرونم.خودم میدونم که خیلی خوب از پس حفظ ظاهر کردن برمیام...
امسال پرمشغله ترین سال عمرم بود,حالا به مرور زمان که کارام یکی یکی تکمیل شد,میام و اینجا ثبتشون میکنم.
موسیوی عزیزم؟ مرسی که هستی و امروز وسط اون همه کارات,چند بار بهم زنگ زدی که حالمو بپرسی و بگی یادم نره سوپ بخورم.وجودت بهم دلگرمی میده.
امروز دندون عقلم رو با جراحی کشیدم و واسه همیشه از شرش راحت شدم,خیلی داشت اذیتم میکرد این اواخر...تازه ۳تا از دندونامم پر کردم,تازه تر اینکه کل دندونای ردیف پایینم رو هم صاف کردم...
میتونی تصور کنی الان چه دردی دارم؟ ساعتی ۲تا مسکن دارم میخورم.
موسیو بهم میگه ویدا بی دندون,افتاد تو قندون...اینم از همسر شاعر من
سلام
زمستون مبارک
این زمستون قراره اتفاقهای خوبی توش ثبت بشه
اولین خبری که میخوام اینجا ثبت کنم اینه که مقاله من توی مجله تخصصی و رسمی دانشگاهم ثبت شد.بسی بسیار خرسندم و البته که هنوز این خبر رو به موسیو ندادم