4

چندتا کار رو دارم باهم پیش میبرم,هیچوقت انقدر زیاد سرم شلوغ نبوده.آدمی نیستم که تا قبل اینکه کارم تموم شه بتونم راجع بهش با کسی صحبت کنم,همیشه تو اوج خستگیام و مشغله هام,کسی نمیدونسته چه روزایی رو دارم میگذرونم.خودم میدونم که خیلی خوب از پس حفظ ظاهر کردن برمیام...

امسال پرمشغله ترین سال عمرم بود,حالا به مرور زمان که کارام یکی یکی تکمیل شد,میام و اینجا ثبتشون میکنم.

موسیوی عزیزم؟ مرسی که هستی و امروز وسط اون همه کارات,چند بار بهم زنگ زدی که حالمو بپرسی و بگی یادم نره سوپ بخورم.وجودت بهم دلگرمی میده.

نظرات 1 + ارسال نظر
میترا چهارشنبه 16 دی 1394 ساعت 12:53

سلام عزیزم من قبلا پست هات رو میخوندم اما یکسالی بود نبودی فکر کردم دیگه نمینویسی الان دیدم هستی خوشحال شدم. چرا اینقدر کم از خودت گفتی. بعد یکسال گفتم کلی حرف برای گفتن داری اینجوری که فهمیدم عروس خانم هم شدی آره؟حسابیییی مبارکه ایشالا خوشبخت بشی.

سلام میترای عزیزم,خوشحالم که باز همراهم شدی...اره,کلی اتفاقات افتاده ولی خب دیگه نتونستم به بلاگفا اعتماد کنم و اونجا بنویسم. این مدت توی دفترم مینوشتم. دیگه از این قسمت زندگیم به بعد همراهم باشید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.