7

کسی اینجا هست که جایی رو سراغ داشته باشه که وسایل چوبی که احتیاج به رنگ مجدد دارند رو رنگ بزنه و ترمیم کنه؟

پ.ن:به یک عدد میلوی خلاق احتیاج دارم که درونم پرورش بدم.یادمه کمدشو خودش رنگ زد...آخه خلاقیت یک بحثه,اینکه رنگ رو چطوری روی رنگ قبلی بزنم یک بحثه دیگست,اصلا رنگ روش نمیشینه بنظرم!

6

دندونم هنوز درد میکنه, شبها دردش بیشتر میشه, اصلا چرا شبها درد بیشتر میشه؟ کسی اینجا هست که پزشکی خوانده باشه؟ من یک آدم فنی هستم, این از رشته ای که انتخاب کردم مشخصه, ولی هرگز نمیتونم حتی برای یک روز پزشک باشم, واقعا سخته, من از هرچی بیمار و بیمارستان هستش فراریم, الان جای دندونی که کشیدم رو وقتی نگاه میکنم دلم ریش میشه, حس خیلی بدی هستش... امروز یکم ناپرهیزی کردم و چیزای جویدنی یکم خوردم, الان رفتم دهنم رو کامل شستم, جای خالی دندونم رو هم حسابی تمیز کردم با آب و پنبه...دیگه جز نوشیدنی هیچی نمیخورم, اگه چرک یا آبسه کنه بیچاره میشم, هرگز دلم نمیخواد برای خودم دردسر درست کنم, پس تا جمعه هفته بعد جز نوشیدنی هیچی نمیخورم, با نخوردن مشکلی ندارم ولی واقعا دلم نمیخواد لاغرتر از اینی که الان هستم بشم, فکر کنم باید بیشتر بستنی نوش جان کنم.

5

هرگز نمیخوام اون قسمت از شخصیتم که تجمل گرا و کمال گراست رو پنهون کنم ولی سبک زندگی کول رو هم دوست دارم. یکی از خواسته هام اینه که دوتا خونه داشته باشم, یکیش رو با وسایل عتیقه و گرون قیمت و شیک پر کنم و زمانهایی که مهمون خاص دارم ببرمش اونجا, اون یکی هم یک خونه راحت و گرم و نرم باشه با وسایل معمولی که هرگز بخاطر بهم ریخته شدنش خم به ابروم نیاد. حالا میشه یک خونه دو طبقه داشته باشم بعدنا, توی هر طبقه یک سبک زندگی کنم...میدونی من از اول همینجوری بودم, حتی جزوه های دانشگاهم رو دو مدل ازش داشتم, یکیش رو سر کلاس بصورت چرکنویس مینوشتم و توش کلی چیز مینوشتم که به یادگیریم کمک میکرد, از روی همون یک نسخه تمیز هم مینوشتم که جداگونه توی کتابخانه نگهش دارم به امید روزی که اونا رو بدم واسه چاپ کتابش.

4

چندتا کار رو دارم باهم پیش میبرم,هیچوقت انقدر زیاد سرم شلوغ نبوده.آدمی نیستم که تا قبل اینکه کارم تموم شه بتونم راجع بهش با کسی صحبت کنم,همیشه تو اوج خستگیام و مشغله هام,کسی نمیدونسته چه روزایی رو دارم میگذرونم.خودم میدونم که خیلی خوب از پس حفظ ظاهر کردن برمیام...

امسال پرمشغله ترین سال عمرم بود,حالا به مرور زمان که کارام یکی یکی تکمیل شد,میام و اینجا ثبتشون میکنم.

موسیوی عزیزم؟ مرسی که هستی و امروز وسط اون همه کارات,چند بار بهم زنگ زدی که حالمو بپرسی و بگی یادم نره سوپ بخورم.وجودت بهم دلگرمی میده.

3

امروز دندون عقلم رو با جراحی کشیدم و واسه همیشه از شرش راحت شدم,خیلی داشت اذیتم میکرد این اواخر...تازه ۳تا از دندونامم پر کردم,تازه تر اینکه کل دندونای ردیف پایینم رو هم صاف کردم...

میتونی تصور کنی الان چه دردی دارم؟ ساعتی ۲تا مسکن دارم میخورم.

موسیو بهم میگه ویدا بی دندون,افتاد تو قندون...اینم از همسر شاعر من